یه مشت اراجیف

سلام خوبي؟

واي اين روزا شبا تا دير وقت بيدارم بعد روزا تا ظهر مي خوابم برنامه خوابم به شدت نا مرتب شده مثلا شنبه ساعت 4 صبح خوابيدم بعد ساعت 1 بيدار شدم جمعه هم تا 2 خواب بودم. اصلا وقتي فكر مي كنم يه دو هفته ديگه بايد ساعت 6 صبح پاشم تمام تنم مي لرزه كتاب هاي مدرسه ام هم مثله اينه دق جلومه به مامانم مي گم چرا رفتي گرفتي؟؟؟؟؟ من كتاب نمي خوام اصلا مي خوام ترك تحصيل كنم اين همه درس بخونم كه به كجا برسم بشم يه علاف بي كار تو خيابونا پرسه بزنم؟ مگه دروغ مي گم؟؟ به تعداد مو هاي سرم مي تونم ادم تحصيل كرده و با سواد براتون مثال بزنم كه هيچ كاري نداره مثلا يارو ليسانس شيمي داره بعد مستخدم يه شركت تجاري شده!

5 شنبه رفتم عروسي انقدرم خوش گذشت كه حد نداره راستش من و نانا تو خونه به مامانم گفتيم كه ما اصلا اون جا نمي رقصيما! وقتي رفتيم اون جا از  partدوم شروع كرديم به رقصيدن تا اخرش ديگه اخرش من و به زور اوردن يه اركس با حالي داشت كه حد نداشت فقط d.j گذاشت. من كه اون جا فقط مي پريدم بالا و پايين كلا خيلي توپ بود در صورتي كه من جز چند تا از همسايه هامون كسي رو نمي شناختم!

1 شنبه هم رفتم عروسي اصلا حال نداد فكر كنيد عروسي از ساعت 6تا 10 بود بعد عروس و داماد ساعت 8 تازه اومدن عقد كنن بعدشم من كلا زياد كسي رو نمي شناختم با اين كه عروسي فاميلمون بود اما من جز عمه هام ديگه هيچ كس و نمي شناختم.

تازه مثله اين كه دو تا عروسي ديگه هم افتادم امروز فهميدم پسر عمه ام مي خواد ازدواج كند يكي ديگه از پسر هاي فاميلمون هم داره زن مي گيره. نه به اون كه هيچ كي عروسي نمي كرد نه به اين كه همه با هم دارن عروسي مي گيرن.

امروزم رفتم خونه دوستم ساعت 4 كلاس داشتم يه ج.وري مامانم رو راضي كردم نرم كلا خيلي حال داد يه فيلمي هم ديديم كه فيلم جن گير و مسخره مي كرد خيلي فيلم توپي بود همش خنديديم فقط يه ذره غير اخلاقي بود.

راستي سلاله تو يه سايتي عضو شده كه بعد از مرگش اعضاي بدنش رو اهدا كنه

ولي من اصلا دوست ندارم جنازه ام رو تيكه پاره كنن دلم مي خواد روحم در ارامش باشه!!!

يه كتاب دارم هزار بار خوندمش عين هزار بارم گريه كردم به قول مامانم من اشكم دم مشكمه البته نه مثل اين بچه ها لوس كه تا مي گن بالا چشمت ابروست مي زنن زيره گريه من با فيلم و كتاب گريه ام مي گيره جالبيش اين جاست كه من بعضي موقع ها كتاب مي نويسم از نوشته هاي خودمم گريه ام مي گيره!

.

پ ن:  نانا خواهرمه  من بچه كه بود چون اسم يكي از خواهرام رو نمي تونستم بگم بهش مي گفتم نانا حالا اين چند روزه افتاده تو دهنم همش بهش مي گم: نانا

پ ن: ميگم من خيلي دوست دارم از اين شكلك ها كه تو بعضي از وبلاگ ها هست بذارم اما نميدونم چه جوري؟! گلبرگ فكر مي كنم تو بتوني كمكم كني

پ نك يه خبر خوب هم براي بچه مدرسه اي ها دارم تو ماه رمضان مدرسه ها ساعت 8:30 شروع ميشه!!!!!!!

پ ن: يه شعري هست مال حميد مصدق خيلي قشنگه اين جا مي نويسمش حتما بخونيد:

ديدم در ان كوير درختي غريب را

محروم از نوازش يك سنگ رهگذر

تنها نشسته اي،

بي برگ و بار، زير نفس هاي افتاب

در التهاب،

در انتظار قطره باران

در ارزوي اب.

ابري رسيد،

-         چهره درخت از شعف بشكفت.

دلشاد گشت و گفت:

          ((اي ابر، اي بشارت باران!

          (( ايا دل سياه تو از اه من بسوخت؟!

غريد تيره ابر،

برقي جهيد و چوب درخت كهن

                                بسوخت!

چون ان درخت سوخته ام در كوير

اي كاش،

خاكستر وحود مرا با خويش،

مي برد باد،

          باد بيابانگر.

اي داد،

ديدم كه گردباد

                - حتي

خاكستر وجود مرا،

با خود نمي برد.

پ ن: ببخشيد يه ذره زياد شد!!!!!

سلام ببخشيد براي پست پيش بايد چند نفرو به بازي دعوت مي كردم يادم رفت.

از گلبرگ، سلاله، پرنيان، الستو مريا٬ اسمونی ٬ بهار و محسن دعوت مي كنم اگه دوست داشتن تو بازي شركت كنند.

دوباره ميام.

من اومدممممم

سلام خوبي؟؟

من برگشتم، الان كه فكر مي كنم اصلا دليل رفتنم يادم نمي ياد بذار دقيقه فكر كنم ببينم چي بود؟؟؟؟؟؟

اهان يادم اومد راستشو بخواين يكي مي خواست حال منو بگيره اما مثله اين كه حال خودش بيشتر گرفته شد!

راستش دليل نا اميدي اون پست قبلي ربطي به اين كه رفتم نداشت اخه يه مقدار با احساس درگير شده بودم شما تصور كنيد يه مدت همش حس مي كنيد يكي رو دوست داري بعد اخر سر به اين نتيجه برسيد اين دوست داشتن خيلي غير منطقيه يا اصلا خيلي مسخره است چه حسي بهتون دست ميده؟؟ من واقعا از خودم نا اميد شدم اخه من هميشه به احساس خودم ايمان دارم ولي تو اين يه مورد حالم شديد گرفته شد. بعدشم اين به قول من و شما نا اميدي اصلا در رفتارم مشخص نبودا!!!! شايد ظاهرم خيلي بي خيال بود اما شبا كه مي خواستم بخوابم يهوهر چي غم غصه بود مي ريخت تو دلم حالا چه مال خودم بود چه مال همسايه ها! انگار همه دست به يكي كرده بودن غم و نا اميدي هاشون بياد طرف من!

بعدم من براي اين نيامدم كه بتونم خودم رو به يكي ثابت كنم و فكر مي كنم كردم!!

حالا به اين نتيجه رسيدم بهتره كه دوباره برگردم.

از اولم گفتم رفتنمو زياد جدي نگيريد نگفتم؟؟؟؟؟؟؟

حالا اينا رو ولش كن بريم سراغ زندگي.

اين چند وقته يكي من و ديونه كرده!!!! يعني اين كه يكي از دوست هاي منگل بنده با يكي از پسر هاي فاميلشون دعواش شده بعد اون پسره ديونه هم رفته از تو موبايل اون تلفن يكي از دوس هاشو برداشته حالا اون شخص خوشبخت كيه؟ من بيچاره!!!!! از اون شب هي چپ ميره راست مياد يه اس ام اس ميزنه ديگه ديونه شدم از دست اين ادم رواني كد موبايلشم 0918 بود منم زنگ زدم به 09990 پرسيدم اين كد كجاست گفت سنندج! بعد به فكرم رسيد اون دوسته بنده سنندجيه بعد دوباره يادم افتاد تو بين حرف هاش من چند بار اسم نويد شنيدم اين پسره هم اسمش نويده در نتيجه دست به كار شدم و زنگ زدم به دوستم بعد چي شد از قضا اين يارو همون فاميل اونا بوده! حالا دوستم بهش گفته كه ديگه مزاحم نشه اما اين يارو ول كن نيست!از ديروزم مثله اين كه برگشته تهران چون با يه تلفن خونه زنگ مي زنه شانسو حال مي كنيد؟؟؟؟

اين چند وقته دلم خيلي يه مهمونيه بزن به رقصي مي خواست يه چيزي تو مايه هاي عروسي حالا از شانس خوبم اين هفته دو تا عروسي دعوت شدم ولي من از هيچ كدومشون خوشم نمي ياد ولي يكي شو حتما بايد برم حالا نميدونم برم ارايشگاه يا نه؟؟ اخه خيلي مهم نيستن كه بخوام برم ارايشگاه يعني من اون جا زياد كسي رو نمي شناسم ولي شايدم برم اما اصلا حوصله ندارم چون اون روزم از ساعت 11 تا 12 كلاس دارم ديگه كي حال داره بعدش بره ارايشگاه؟!

يه چند روز ديگه مدرسه ها شروع ميشه اصلا حسش نيست اه اخه خيلي عذابه 9 ماه درس مي خونيم بعد همش 3 ماه استراحت؟ خدايي نامرديه!

مخصوصا همه مي گن دوم خيلي سخته واقعا سخته؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا ياد عربي ميافتم دلم مي خواد گريه كنم!

مانتو مدرسمون هم خيلي تابلو يه مانتو سرمه اي سر استين هاشم نوار داره عين اين مهماندارا مانتو اين دختره فلامك جنيدي تو فيلم چارخونه هست اون طوريه مقنعه اش هم يه جوري دوخته شده كه تا بالاي چشت مياد پايين يعني تصور خودم در اون قيافه وحشتناكه!

در ضمن هديه منو به يه بازي دعوت كرده كه اين جا مي نويسمش:

1 . چهار اتفاق بزرگ زندگیتون که باید حتما بهش اشاره بشه کدومها هستن؟

1- فكر مي كنم اوليش كه از همه مهم تره تولدمه ديگه

2- تولد ياس گلم خيلي دوستش دارم الهي خاله قربونش بشه!

3- رفتنم به اروپا و ديدن دايي هام وخاله هام براي اولين بارخدايي خيلي باحالن ولي حيف كه پيشم نيستن!

4- پيدا كردن چند تا دوست خيلي خوب

2. چهار اتفاق مهم که اگه بهشون اشاره نشه خیلی بهتره

1- به نظر من اگه انقدر بده كه بهتره بهش اشاره نشه پس بهتره اصلا در موردش حرف نزنم پس اصلا به اين سوال جواب نميدم!

3. خلاصه ای از اخلاقتون به اضافه شخصیت و غیره که باید بهشون اشاره بشه ؟

كلا اخلاق خاصي ندارم يعني خودمم هنوز نمي دونم چه طوريم بعضي موقع ها خيلي جدي عصبي مي شم بعضي موقع ها خيلي مهربون اروم مي شم بعضي موقع ها خيلي پر حرف مي شم بعضي موقع ها هم اصلا با كسي حرف نمي زنم البته اين مورد رو اشخاص كمتري ديدن بعضي موقع ها هم خيلي لجباز و يكدنده مي شم اما خودمم مي دونم بعضي موقع ها غير قابل تحمل مي شم.

4. با در نظر گرفتن چهره "واقعیتون" کدوم یکی از هنرپیشه ها رو برای بازی نقش انتخاب می کنید ؟

واقعا نميدونم تا حالا كسي هم چيزي بهم نگفته در اين جا مي خوام از كسايي كه من و ديدن خواهش كنم اگه كسي به فكرشون مي رسه بگن مخصوصا گلاره.

خب ديگه من برم كه كار دارم دوباره بر مي گردم.